زرد بنفش
زرد بنفش
اولین هدیه ای که دریافت کردم و به خاطر دارم، یک جفت گیرهی سر زرد و بنفش بود؛ در کودکی با وجود اینکه کلکسیونر گلسر بودم، آنیک جفت زرد و بنفش قلب من را تسخیر کرد! جوری که هنوز هم میزان گشادی مردمکهای چشمم از هیجان برایم قابل اندازهگیری ست!
راستش را بخواهید موضوع “گیرهی سر” نبود، موضوع “هدیه گرفتن گیرهی سر” بود و در عین حال باز هم فقط این نبود!
با اندوختهی اندک کودکیام، کاملاٌ متوجه این موضوع بودم که، ترکیب زرد – بنفش و شکل گیرهی سر دقیقاٌ مطابق با سلیقهی آن زمانیام است. هدیه دهنده چطور سلیقهی من را حدس زده بود؛ چیزی که تا آن لحظه خودم هم از وجود و چگونگیاش آگاه نبودم.
بله، منِ چند ساله هم ظاهراٌ واجد سلیقه بودم و درک این موضوع از سوی دیگران باعث شد که حالا، پس از سالها، هنوز هم از توصیفاش شاد باشم.
“هدیه” اگر بنا نباشد صرفاٌ برای رفع تکلیف ساخته و پرداخته و ارسال شود، باید روی روح و جان مخاطب اثر بگذارد!
مخاطب کیست؟ چگونه فکر میکند؟ در موقعیتهای مختلف چه تصمیماتی میگیرد؟ مخاطبان چه گروهیاند؟ چه ویژگیهای مشترکی دارند؟ اکثرشان چه سبک رستورانی را برای وعدهی شام آخر هفته رزرو میکنند؟ آیا حتماٌ رزرو میکنند؟ گروه مخاطبین مد نظر شما به شکل و ترکیب زرد و بنفش توجه میکنند یا به وزن و تخمین عددی؟ محل کار یا خانه؟ روی میز یا روی دیوار؟
همهی این سؤالها باید جواب مشخصی داشته باشند تا آن لحظهی جادویی انبساط مردمکهای چشم در مخاطب اتفاق بیافتد! آن لحظه، یعنی شما به معنای دقیق و دهخدایی کلمه هدیه دادهاید!
مهرگان زارعی